کهکشان راه قیری

از بودم و هستم تا خواهم و باشم

کهکشان راه قیری

از بودم و هستم تا خواهم و باشم

زندگی برای یک مرگ

چهارشنبه, ۲۲ اسفند ۱۳۹۷، ۰۶:۵۴ ب.ظ

فریاد میزد و صدایی شنیده نمیشد.سرفه های دردناک و پر از خونش درک نمیشدن.دانه های ریز خاک نمیذاشتن نفس بکشه.روحش اون بالا جا مونده بود.صداش داشت فراموش میشد.جسمش پوسیده بود.افکارش پراکنده بودن.قلبی که از ان خودش باشه نداشت.کاری نمیتونست بکنه جز اینکه با فریاد های بی صدا شاهد نابودی کامل خودش باشه.....

قدم های موزون و هماهنگ. دست های قفل شده. قلب های تپنده.پیوند های دوست داشتنی.نگاهای عاشق حریص نگران ترسان منفور پر هوس.دونه های خاکی که کفشاشون اونارو توی هوا به پرواز در اورده بودن و اهنگی که فضارو متوجه خودش کرده بود.مغزارو تهی کرده بود و دلهارو بهم نزدیک میکرد.


نگاهش خسته شد.سرفه کرد.صدا.روح.جسم.حرکت.

قفسه سینش به خاک چنگ میزد.خودشون بالا میکشید.و از شدت نزدیکی میسوخت.قلبش اون بالا بود.تکه پازل گمشده در حال چرخش بود.چپ. راست.داغ بود و میتپید....

قدم ها از زمین کنده شدن.دستا جدا شد.پیوند قلبها نا تموم موند.زمین شکافت.اهنگ ریتم تند پیدا کرد.درختا لرزیدن.باد به چرخش دراومد.ترس و عشق فوران کرد.دست ها دوباره همو پیدا کردن.زمین شکافته شده بود اما قلبها دوباره پیوند خوردن.باد میوزید اما اهنگ سرجای خودش مبارزه میکرد.

جسمی روی زمین افتاده بود.درحال ترمیم.صدای خش دار.چشمهایی که رویش قفل شده بودن و افکاری که حول اون دخترک میچرخیدن و فقط یه مغز بود که دنبال قلبش میگشت.صداشو میشنوید و میدونست که هنوز زندست.

ایستاد.زمین خوزد.با پاهایی لرزان ایستاد.زمین خورد.فریاد زد.ایستاد.(ایستش تاد شد)زمین نخورد.قلبشو میخواست.چشماشو بسته بود.صدای اواز توی گوشاش میپیچید و قدم هاشو محکم تر میکرد.دستها به اسمان اومدن انگشتا کشیده شدن. چرخش های ارام و ریتمیک. صدایی که با خواننده همخوانی میکرد.اهنگو حس میکرد و با تمام وجود میخواست.....

ترسها از بین رفت.لبخند ها برگشت و دوباره زمین شاهد رقص ادمهایی بود که قلباشون جدا نمیشد و دستاشون یکی شده بودن.... در میان افکارش به تنهایی میرقصید و باور داشت که قلبش دوباره توی قفسه سینش خواهد تپید....گرما دستهایی کف دستاشو به لرزه دراورد.انگشتاشون توی هم گره خورد.پاهاشون اونارو به حرکت دراورد....حسش کرد....گرمای قلبشو که توی جای خالی خودش مینشست رو حس کرد.....اهنگ به اوج خودش رسید.دستها محکم شدن و زندگی برگشت....

+برای اولین بار یه شخصیت رو زنده کرد:)

  • s@h@r ...

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی